شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

کلبه شعر

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

پدر شعر فارسی که بود

زندگینامه

ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم رودکی سمرقندی؛ زادهٔ اواسط قرن سوم هجری قمری ۲۴۴ قمری) از شاعران ایرانی دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری است.

رودکی، ‌ابوعبدالله جعفر فرزند محمد فرزند حکیم فرزند عبدالرحمان فرزند آدم . از کودکی و چگونگی تحصیل او آگاهی چندانی به دست نیست. در ۸ سالگی قرآن آموخت و آن را از بر کرد و از همان هنگام به شاعری پرداخت.


برخی می گویند در مدرسه های سمرقند درس خوانده است. آنچه آشکار است، وی شاعری دانش آموخته بود و تسلط او بر واژگان فارسی چندان است که هر فرهنگ نامه ای از شعر او گواه می آورد.


از هم عصران رودکی ،منجیک ترمذی (نیمه دوم سده چهارم) و پس از او فرخی (۴۲۹ ق) استاد موسیقی زمانه خویش بودند. شاعران، معمولاً قصیده هایشان را با ساز و در یکی از پرده های موسیقی می خواندند. هرکس که صدایی خوش نداشت یا موسیقی نمی دانست، از راوی می خواست تا شعرش را در حضور ممدوح بخواند. رودکی، شعرش را با ساز می خواند .



رودکی


رفته رفته آوازه رودکی به دربار سامانیانرسید و نصربن احمد سامانی (۳۰۱ ـ ۳۳۱ ق) او را به دربارفرا خواند. برخی بر این گمانند که او پیش از نصربن احمد به دربار سامانیان رفته بود، در آنجا بزرگترین شاعر دربار سامانی شد. در آن روزگار در محیط ادبی، علمی، اقتصادی و اجتماعی فرارود، آن چنان تحولی شگرف روی داده بود که دانش پژوهان، آن دوره را دوران نوزایی (رسانس) ایرانی می نامند.


بر بستر چنین زمینه مناسب اقتصادی، اجتماعی و برپایه دانش دوستی برخی از پادشاهان سامانی، همچنین با تلاش و خردمندی وزیرانی دانشمند و کاردان چون ابوالفضل بلعمی (۳۳۰ ق) و ابوعلی محمد جیهانی (۳۳۳ ق)، بخارا به صورت مرکز بزرگ علمی، ادبی و فرهنگی درآمد.


دربار سامانیان، محیط گرم بحث و برخورد اندیشه شد و شاعران و فرهنگمداران از راههای دور و نزدیک به آنجا روی می آوردند.


بهترین آثار علمی، ادبی و تاریخی مانند شاهنامه منصوری، شاهنامه ابوالمؤید بلخی (سده چهارم هجری)، عجایب البلدان، حدود العالم من المشرق الی المغرب در جغرافیا، ترجمه تفسیر طبری که چند تن از دانشمندان فراهم کرده اند، ترجمه تاریخ طبری از ابوعلی بلعمی، آثار ابوریحان بیرونی (۴۴۰ ق) وابوعلی سینا (۴۲۸ ق) در روزگار سامانیان پدید آمدند. دانشمندان برجسته ای مانند محمد زکریای رازی (۳۱۳ ق) ابونصر فارابی (۳۳۹)، ابوریحان بیرونی، ابوعلی سین و بسیاری از شاعران بزرگ مانند فردوسی (۴۱۰/۴۱۶ ق) در این روزگار یا متأثر از آن برآمده اند.


بزرگترین کتابخانه در آن دوران در بخار بود که ابوعلی سینا آن را دید و گفت که نظیر آن را هرگز ندیده است. تأثیر این تحول، نه تنها در آن دوره که در دوران پس از آن نیز پیدا است. رودکی فرزند چنین روزگاری است. وی در دربار سامانی نفوذی فراوان یافت و به ثروتی افزون دست یافت. نفوذ شعر و موسیقی او در دربار نصربن احمد چندان بود که داستان بازگشت پادشاه از هرات به بخارا، به خوبی بیانگر آن است.


هنگامی که نصربن احمد سامانی به هرات رفته، دیرگاهی در آن دیار مانده بود، هیچ کس را یارای آن نبود تا از پادشاه بخواهد که بخارا بازگردد؛ درباریان از رودکی خواستند تا او این وظیفه دشوار را بپذیرد. رودکی شعر پر آوازه « بوی جوی مولیان آید همی ـ یاد یار مهربان آید همی » را سروده است.


درباریان و شاعران، همه او را گرامی می داشتند و بزرگانی چون ابوالفضل بلعمی و ابوطیب مصعبی صاحب دیوان رسالت، شاعر و فیلسوف. شهید بلخی (۳۲۵ ق) و ابوالحسن مرادی شاعر با او دوستی و نزدیکی داشتند.



رودکی


گویند که وی از آغاز نابینا بود، اما با بررسی پروفسور گراسیموف (۱۹۷۰ م) بر جمجمه و استخوانهای وی آشکار گردید که در دوران پیری با فلز گداخته ای چشم او را کور کرده اند، برخی استخوانهایش شکسته بود و در بیش از ۸۰ سالگی درگذشت.


رودکی گذشته از نصربن احمد سامانی کسان دیگری مانند امیر جعفر بانویه از امیران سیستان، ابوطیب مصعبی، خاندان بلعمی، عدنانی، مرادی، ابوالحسن کسایی، عماره مروزی و ماکان کاکی را نیز مدح کرده است.


از آثار او بر می آید که به مذهب اسماعیلی گرایش داشته است؛ شاید یکی از علتهای کور شدن او در روزگار پیری، همین باشد.


با توجه به مقاله کریمسکی، هیچ بعید به نظر نمی رسد که پس از خلع امیر قرمطی، رودکی را نیز به سبب هواداری از قرمطیان و بی اعتنایی به مذهب رایج زمان کور کرده باشند.


آنچه مسلم است زندگی صاحبقران ملک سخن ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی سمرقندی در هاله ای از رمز و راز پوشیده شده است و با اینکه بیش از هزار و صد سال از مرگ او می گذرد، هنوز معماهای زندگی او حل نشده و پرده ای ابهام بر روی زندگی پدر شعر فارسی سایه گسترده است.


رودکی در پیری با بی اعتنایی دربار روبرو شد و به زادگاهش بازگشت؛ شعرهای دوران پیری او، سرشار از شکوه روزگار، حسرت از گذشته و بیان ناداری است. رودکی از شاعران بزرگ سبک خراسانی است. شعرهای اندکی از او به یادگار مانده، که بیشتر به صورت بیتهایی پراکنده از قطعه های گوناگون است.


مجسمه رودکی


سیری در آثار


کامل ترین مجموعه عروض فارسی، نخستین بار در شعرهای رودکی پیدا شد و در همین شعرهای باقی مانده، ۳۵ وزن گوناگون دیده می شود. این شعرها دارای گشادگی زبان و توانایی بیان است. زبان او، گاه از سادگی و روانی به زبان گفتار می ماند.


جمله های کوتاه، فعلهای ساده، تکرار فعلها و برخی از اجزای جمله مانند زبان محاوره در شعر او پیداست. وجه غالب صور خیال در شعر او، تشبیه است.


تخیل او نیرومند است. پیچیدگی در شعر او راه ندارد و شادی گرایی و روح افزایی، خردگرایی، دانش دوستی، بی اعتبار دانستن جهان، لذت جویی و به خوشبختی اندیشیدن در شعرهای او موج می زند.

وی نماینده کامل شعر دوره سامانی و اسلوب شاعری سده چهارم است. تصویرهایش زنده و طبیعت در شعر او جاندار است. پیدایش و مطرح کردن رباعی را به او نسبت می دهند. رباعی در بنیاد، همان ترانه هایی بود که خنیاگران می خوانده اند و به پهلویات مشهور بوده است؛ رودکی به اقتضای آوازه خوانی به این نوع شعر بیشتر گرایش داشته، شاید نخستین شاعری باشد که بیش از سایر گویندگان روزگارش در ساختن آهنگها از آن سود برده باشد. از بیتها، قطعه ها، قصیده ها و غزلهای اندکی که از رودکی به یادگار مانده، می توان به نیکی دریافت که او در همه فنون شعر استاد بوده است.

معرفی آثار

تعداد شعرهای رودکی را از صدهزار تا یک میلیون بیت دانسته اند؛ آنچه اکنون مانده، بیش از ۱۰۰۰ بیت نیست که مجموعه ای از قصیده، مثنوی،قطعه و رباعی را در بر می گیرد. از دیگر آثارش منظومه کلیله و دمنه است که محمد بلعمی آن را از عربی به فارسی برگرداند و رودکی به خواسته امیرنصر و ابوالفضل بلعمی آن را به نظم فارسی در آورده است (به باور فردوسی در شاهنامه، رودکی به هنگام نظم کلیله و دمنه کور بوده است.)


این منظومه مجموعه ای از افسانه ها و حکایتهای هندی از زبان حیوانات فابل است که تنها ۱۲۹ بیت آن باقی مانده است و در بحر رمل مسدس مقصور سرود شده است؛ مثنویهای دیگری در بحرهای متقارب، خفیف، هزج مسدس و سریع به رودکی نسبت می دهند که بیتهایی پراکنده از آنها به یادگار مانده است. گذشته از آن شعرهایی دیگر از وی در موضوعهای گوناگون مدحی، غنایی، هجو، وعظ، هزل ، رثاء و چکامه، در دست است.


عوفی درباره او می گوید: ” که چنان ذکی و تیز فهم بود که در هشت سالگی قرآن تمامت حفظ کرد و قرائت بیاموخت و شعر گرفت و معنای دقیق می گفت، چنانکه خلق بر وی اقبال نمودند و رغبت او زیادت شد و او را آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود. از ابوالعبک بختیار بر بط بیاموخت و در آن ماهر شد و آوازه او به اطراف واکناف عالم برسید و امیر نصر بن احمد سامانی که امیر خراسان بود، او را به قربت حضرت خود مخصوص گردانید و کارش بالا گرفت و ثروت و نعمت او به حد کمال رسید.


زادگاه او قریه بنج از قراء رودک سمرقند است. یعضی او را کور مادر زاد دانسته اند و عقیده برخی بر آن است که در اواخر عمر نابینا شده است. وفات وی به سال ۳۲۰ هـجری در زادگاهش قریه بنج اتفاق افتاده و در همان جا به خاک سپرده شده است.


رودکی در سرودن انواع شعر مخصوصاً قصیده، مثنوی ، غزل و قطعه مهارت داشته است و از نظر خوشی بیان در تاریخ ادبیات ایران پیش از او شاعری وجود ندارد که بتواند با وی برابری کند.


به واسطه تقرب به امیر نصر بن احمد سامانی (۳۰۱-۳۳۱) رودکی به دریافت جوائز و صله فراوانی از پادشاه سامانی و وزیران و رجال در بارش نائل گردید و ثروت و مکنتی زیاد به دست آورده است چنانکه به گفته نظامی عروضی هنگامی مه به همراهی نصر بن احمد از هرات به بخارا می رفته، چهار صد شتر بنه او بوده است.


علاوه بر دارا بودن مقام ظاهری رفعت پایه سخنوری و شاعری رودکی به اندازه ای است که از معاصران او شعرای معروفی چون شهید بلخی و معروفی بلخی او را ستوده اند و از گویندگان بعد از او کسانی چون دقیقی، نظامی عروضی، عنصری، فرخی و ناصرخسرو از او به بزرگی یاد کرده اند.



ویژگی سخن


سخنان رودکی در قوت تشبیه و نزدیکی معانی به طبیعت و وصف ،کم نظیر است و لطافت و متانت و انسجام خاصی در ادبیات وی مشاهده می شود که مایه تأثیر کلام او در خواننده و شنونده است. از غالب اشعار او روح طرب و شادی و عدم توجه به آنچه مایه اندوه و سستی باشد مشهود است و این حالت گذشته از اثر محیط زندگی و عصر حیات شاعر نتیجه فراخی عیش و فراغت بال او نیز می باشد. با وجود آنکه تا یک میلیون و سیصد هزار شعر بنا به گفته رشیدی سمرقندی به رودکی نسبت داده اند تعداد اشعاری که از او امروزه در دست است به هزار بیت نمی رسد.


از نظر صنایع ادبی گرانبهاترین قسمت آثار رودکی مدایح او نیست، بلکه مغازلات اوست که کاملاً مطابق احساسات آدمی است، شاعر شادی پسند بسیار جالب توجه و شاعر غزلسرای نشاط انگیز، بسیار ظریف و پر از احساسات است.


گذشته از مدایح و مضمون های شادی پسند و نشاط انگیز در آثار رودکی، اندیشه ها و پندهایی آمیخته به بدبینی مانند گفتار شهید بلخی دیده می شود. شاید این اندیشه ها در نزدیکی پیری و هنگامی که توانگری او بدل به تنگدستی شده نمو کرده باشد، می توان فرض کرد که این حوادث در زندگی رودکی، بسته به سرگذشت نصر دوم بوده است. پس از آنکه امیر قرمطی را خلع کردند مقام افتخاری که رودکی در دربار به آن شاد بود به پایان رسید.


مزار رودکی


با فرا رسیدن روزهای فقر و تلخ پیری، دیگر چیزی برای رودکی نمانده بود، جز آنکه بیاد روزهای خوش گذشته و جوانی سپری شده بنالد و مویه کند.


نمونه اشعار


زمانه پندی آزاد وار داد مرا —– زمانه را چو نکو بنگری همه پند است


به روز ِ نیک ِ کسان گفت تا تو غم نخوری —– بسا کسا که به روز تو آرزو مند است

زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه —– کرا زبان نه به بند است پای دربند است


***


اندر بلای سخت


ای آنکه غمگنی و سزاواری —– وندر نهان سرشک همی‌باری

رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد—– بود آنچه بود، خیره چه غم داری؟


هموار کرد خواهی گیتی را؟ —– گیتی‌ست، کی پذیرد همواری؟


مستی نکن که او نشنود مستی —– رازی مکن که نشنود او زاری


شو، تا قیـامت آیـد زاری کن! —– کی رفته را به زاری باز آری؟


آزار بیـش بیـنی زیـن گردون —– گر تو به هر بهانه بیـازاری


گوئی گماشته است بلائی او —– بر هر که تو بر او دل بگماری


ابری پدیدنی و کسوفی نی —– بگرفت ماه و گشت جهان تاری


فرمان کنی و یا نکنی ترسم —– بر خویشتن ظفر ندهی باری


اندر بلای سخت پدیـد آید —– فضل و بزرگمردی و سالاری


آثار رودکی


آثار

رودکی با وجود تقدم نسبت به شاعران بزرگ ایران زمین از پرکارترین‌ها نیز بشمار می‌رود.ابیات او در گزارش‌های رشیدی سمرقندی ، جامی در بهارستان ، نجاتی و شیخ منینی و مولفان «حبیب السیر» و «زینت المجالس» و مفتاح التواریخ در همه و همه تعداد ابیات رودکی بیش از یک میلیون محاسبه کرده‌اند که آمار ارائه شده اندکی در شمار با هم متفاوت است.


کلیله و دمنه


مهم‌ترین اثر او کلیله و دمنه منظوم است. جز آن سه مثنوی از او به ما رسیده و از بقیه اشعارش جز اندکی نمانده‌است.کلیله و دمنه در اصل کتابی ست هندی که در دورهٔ ساسانیان به دستور بزرگمهر و به وسیله برزویه طبیب به پارسی میانه ترجمه شد.و داستانیست رمز آمیز از زبان حیوانات.روزبه دادویه مشهور به ابن مقفع پس از اسلام آن را به عربی برگرداند و همان اثر ابن مقفع یا متن پهلوی بتوسط رودکی به شعر فارسی در آمد. نصرالله منشی از معاصران بهرامشاه غزنوی نیز در سدهٔ ششم ترجمهٔ ابن مقفع را به نثر پارسی کشید.داستان منظوم شدن کلیله و دمنه به توسط رودکی در شاهنامه نیز منقول است.شیخ بهایی در کتاب کشکول خود آورده‌است که منظومهٔ کلیله و دمنهٔ رودکی مشتمل بر دوازده هزار بیت بوده‌است.اینک نمونه‌ای از ابیات باقیمانده از منظومهٔ کلیله و دمنهٔ رودکی:


دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست با نهیب و سهم این آوای کیست؟


دمنه گفت اورا:جز این آوا دگر کار تو نه هست و سهمی بیشتر


آب هرچه بیشتر نیرو کند بند ورغ سست بوده بفگند


دل گسسته داری از بانگ بلند رنجکی باشدت و آواز بلند


سندبادنامه


از دیگر آثار رودکی می‌توان به سندبادنامه اشاره نمود.اثر سندبادنامه هم از اصلی هندی بوده که از عصر ساسانیان به ایران شده و از ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافته‌است.سندبادنامه در دوره سامانیان به فرمان نوح بن نصر سامانی به فارسی ترجمه گشت.هم اکنون تنها یک سندبادنامه دردست داریم که تهذیب کاتب سمرقندی می‌باشد و اصل آن نوشتهٔ ابوالفوارس قنازری ست.مطابق پژوهش‌های پاول هرن شرق شناس مشهور آلمانی مربوط به سندبادنامهٔ رودکی است:


آن گرنج و آن شکر برداشت پاک وندر آن دستار آن زن بست خاک


آن زن از دکان فرود آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد


یا این بیت:


تا به خانه برد زن را با دلام شادمانه زن نشست و شادکام


اشعار غنایی


عمدهٔ اشعار غنایی رودکی را غزل‌ها و رباعی‌های وی تشکیل می‌دهند.این اشعار که برپایهٔ دم غنیمت شمری و خوشی و گذران زندگی و معاشقه استوار است شباهت زیادی با اشعار هوراس و آناکرئون و ابونواس دارد و در حقیقت تجدیدگر راهی ست که از اپیکور آغاز شده در ایران به رودکی رسیده و از همین راه به دست خیام و حافظ سپرده شده است.خمریات او بسیار شبیه به خمریات ابونواس است.در این گونه خمریات و نیز در اوصاف طبیعت و زیبایی‌های جهان او بسیار موفق عمل نموده که این موفقیت را در تاثیر بر متاخرین می‌توان جست.علت اصلی موفقیتش را می‌توان در ذوق بالا در تصویرسازی و تشبیهات دقیق و لطیف دانست.همین تشبیهات و جلوه‌های رنگارنگ و گوناگون طبیعت در شعر رودکی راه را برای شاعرانی مانند منوچهری دامغانی در وصف طبیعت گشود.یک مورد از خمریات معروف رودکی بدین قرار است: (بیار آن می‌که پنداری روان یاقوت نابستی/و یا چون برکشیده ابر پیش آفتابستی//سحابستی قدح گویی و می‌قطرهٔ سحابستی/طرب گویی که اندر دل دعای مستجابستی//اگر می‌نیستی یکسر همه دل‌ها خرابستی/اگر در کالبد جان را ندیدستی شرابستی)).


مدایح


اولین مدیحه در پارسی ظاهرا در سیستان بوسیله محمدوصیف سگزی و بسام کرد سروده شد.که در مدح یعقوب لیث بود.رودکی نیز مانند غالب شعرا شاعری درباری بود و درمدح و تکریم شاهان و فضلا بیت می‌سرود.مدایح او غالبا بصورت قصیده اند.گاهی تنها در پایان قصیده چند بیت در مدح کسی نیز گفته و اضافه می‌شود و گاهی نیز قصاید بلند بالایی در مدح بزرگان در اشعار او دیده می‌شود.مهمترین و معروفترین مدیحهٔ او در مدح ابوجعفر احمد بن محمد امیر سیستان است و با این مطلع آغاز می‌شود ((مادر می‌را بکرد باید قربان/بچهٔ اورا گرفت و کرد به دندان).او بجز مدایح مراثی و هجویاتی نیز دارد که البته تعدادشان چندان زیاد نیست.او در مدح بسیار میانه رو بوده و اثری از تملق و چاپلوسی در مدحیاتش نمی‌توان یافت.[۱۶]از مراثی معروف او نیز دو مورد که برای شهید بلخی و خواجه مرادی سروده شده‌است شهرت دارد.


در شعر رودکی پند و اندرز و سخنان حکیمانه نیز به وفور یافت می‌شود که همین گونه در شعر کسایی مروزی و فردوسی و ناصرخسرو نیز آمده‌است.بیشتر پند و اندرزهای رودکی اخلاقی و درباب هوشیاری و هشدار است که خواننده را به پندگیری و عبرت آموزی از جهان وا می‌دارد:


زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه را چو نکو بنگری همه پند است


به روز نیک کسان گفت تا که غم نخوری بسا کسا که به روز تو آرزومند است


زمانه گفت مرا:خشم خویش دار نگاه کرا زبان نه به بند است پای دربند است


نابینایی رودکی


برخی از نویسندگان همانند محمد عوفی در لباب‌الالباب رودکی را کور مادرزاد دانسته‌اند، همچنین قدیمی‌ترین منبع، رودکی را اکمه (کور مادرزاد) خوانده‌است.. ولی برخی تنها از نابینایی او سخن گفته‌اند، چنانکه ابوزراعه گرگانی می‌گوید:


اگر به کوری چشم او بیافت گیتی را ز بهر گیتی من کور بود نتوانم


و نیز دقیقی می‌گوید:


استاد شهید زنده بایستی وان شاعر تیره‌چشم روشن‌بین


و فردوسی نیز آنجا که از نظم کلیله و دمنه سخن می‌گوید نابینایی رودکی را می‌نمایاند:


گزارنده را پیش بنشاندند همه نامه بر رودکی خواندند


و ناصر خسرو می‌گوید:


اشعار زهد و پند بسی گفته‌ست آن تیره‌چشم شاعر روشن‌بین


با این همه برخی هیچ سخنی از کوری او نمی‌گویند مانند سمعانی در الانساب و یا نظامی عروضی در چهار مقاله و نیز در کتاب تاریخ سیستان. از دیگر سو شعرهایی نیز از رودکی به‌جامانده که او را بینا می‌نمایاند:


همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود همیشه گوشم زی مردم سخندان بود


چادرکی رنگین دیدم بر او رنگ بسی گونه بر آن چادرا


یا در جایی طبیعت بهار را اینگونه توصیف می‌نماید و سخت است که این ابیات را از شاعری نابینا بدانیم


لاله میان کشت بخندد همی ز دور چون پنجهٔ عروس به حنّا شده خضیب


نفاط برق روشن و تندرش طبل زن دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب


یا در جایی نقش و نگار و رنگارنگی طبیعت را به کتاب ارژنگ اثر مانی پیامبر ایران باستان مانند می‌کند.مانی پسر پاتگ همدانی کتابی نوشته بود که متاسفانه در دست نیست و آن سراسر مانند دیگر آثار مانویان پر دارای حاشیهٔ منقش بوده‌است.ربط دادن تصاویر ملون و رنگارنگ روی صفحهٔ کتاب به طبیعت بهاری برای کسی که تا کنون آن را ندیده‌است حتی براثر آموزش نیز دور از تصور است:


اکنون ز بهار مانوی طبع پر نقش و نگار همچو ژنگست


با توجه به این اشعار و اشعار دیگری که رودکی به تصریح از فعل «دیدن» استفاده کرده‌است، اندیشمندان فارسی بر این نظر هستند که نوشته محمود بن عمر نجاتی نویسنده کتاب بساتین‌الفضلاء را که در ۷۰۹ (قمری) نوشته شده درست می‌انگارد که چنین می‌گوید: «رودکی در پایان عمر کور شده‌است.»، ولی با این حال بدیع الزمان فروزانفر با مقایسه بین رودکی و بشار بن برد، شاعر نابینای شعوبی و عربی گوی، اعتقاد دارد که اشعار ذکر شده از او هیچ تضادی با نابینا بودنش ندارد. با این حال بنابر کشفیات اخیر انجام شده، سعید نفیسی با صراحت نابینا بودن رودکی را رد می‌کند.از آنجایی که خود وی در هیچ کجای اشعار باقیمانده اش اشاره‌ای به کوری خود نمی‌کند و تذکره نویسانی که مدعی کور بودن مادرزادی وی هستند بیتی از خود رودکی دربارهٔ کور بودنش ذکر نکردند این احتمال وجود دارد که در سال‌های پایانی عمرش مثلا در زمان سرودن کلیله و دمنه (که امروزه اثری از آن نیست) کور بوده باشد که این جدای از تطابق با گزارش فردوسی از نظم کلیله دمنه، با یافته‌های محققین و تصویر سازی‌های موجود در تشبیهات شاعر نیز همخوانی دارد.


ماجرای نبش قبر


در سال ۱۹۴۰ یعنی هزار سال پس از مرگ رودکی ، صدرالدین عینی ، بنیانگذار ادبیات فارسی تاجیکی برآن شد که از شواهد موجود در «تاریخ سمرقند» گور وی را بیابد. سرانجام پس از تلاش‌های بسیار وی موفق شد گور وی را چنان که در تمامی تذکره‌ها آمده در یک گورستان قدیمی در بنجرود شناسایی نماید.در سال ۱۹۶۵ ، گروهی باستان شناس روسی به رهبری گراسیموف- پیکرتراش نامی روس- گور وی را شکافتند. پس از تحقیقاتی که بر پیکر وی انجام شد و با مبنا قرار دادن اشعار خود شاعر چهرهٔ وی را ترسیم نمودند.نتیجهٔ پژوهش‌ها این شد که کسی چشمان شاعر را درنیاورده‌است بلکه سر وی را روی آتش یا زغال گداخته گرفته‌اند که موجب سوختن و کوری چشم وی گشته‌است. همچنین شکستگی‌های متعدد در ستون مهره‌ها و دنده‌های وی از شکنجه شدنش پیش از مرگ حکایت می‌کند.

منبع:بیتوته

ادبیات جهان میراث دار زبان و ادب فارسی

27 سنبله روز شعر و ادب فارسی است. شعر و ادب شناسنامه هویتی ایرانیان است و از قدیم الایام، ایران به عنوان سرزمین عطر و گل و زیبایی و داستانهای دلاویز در جهان شناخته شده است. به باور «آبل بونار» شاعر معاصر فرانسوی:


«ممکن است کسی که همه کشورهای آسیا را در نوردیده، در همه آنها به سیاحت پرداخته و با مردم آنها درآمیخته است، از فلسفه هند سرمست گردد، از عظمت چین به حیرت افتد و از نبوغ ژاپن در شگفت آید؛ ولی بی گمان از هنر ایران مسحور خواهد شد و این ملت که در همه هنرها تا سرحد کمال درخشیده، به یکی از آنها بیشتر دل بسته است، و آن شعر و ادب است.»



آشنایی جهان با شعر و ادب فارسی در شرق به دوران غزنویان و در غرب به جنگهای صلیبی باز می گردد، به باور شرقشناسان: افسانه‌ها، شعر و قصه‌های ایرانی از طریق اسپانیا، از دنیای اسلام وارد سنت ادبی اروپای قرون وسطی شد و جزء آن گردید و علاقه‌ خاص به مشرق‌زمین، سرزمینهای رازآمیز، و فریبای مسلمانان، در بین آنان پیدا شد که همین علاقه در بسیاری از داستانها و قصه‌های سده‌های میانه اروپا نیز انعکاس یافته است.


«گروسه»‌ ( Grousset ) مستشرق‌ فرانسوی‌ درباره ایران‌ می‌نویسد: «اگر به‌ عنوان‌ یک‌ نفر خارجی‌ اجازه‌ اظهار نظر داشته‌ باشم‌، باید بگویم‌ ایران‌ حق‌ بزرگی‌ بر گردن‌ بشر دارد. زیرا به‌ شهادت‌ تاریخ‌، ایران‌ با فرهنگ‌ نیرومند و ظرایف‌ اسلامی‌ خود در طی‌ قرون‌، وسیله تفاهم‌، توافق‌ و هماهنگی‌ را در میان‌ ملل‌ ایجاد کرده‌ است‌، به‌ طوری‌ که‌ آنها فلسفه‌، فکر و آرمانی‌ واحد پیدا کرده‌اند. در اثر اندیشه‌ها و اشعار ایران‌، نژادهای‌ مختلف‌ دارای‌ ایمان‌ و عقیده مشترک‌ شده‌اند. شاعران‌ ایران‌ جهانی‌ را متمتع‌ کرده‌اند. احساساتی‌ که‌ شاعران‌ ایرانی‌ ابراز می‌دارند، دقیقاً یک‌ فرانسوی‌ را مانند یک‌ هندی‌ و یک‌ ترک‌ را مانند یک‌ گرجی‌ تحت‌ تأثیر قرار می‌دهد. باید گفت‌ عارفان‌ ایران‌ با اینکه‌ کاملاً مسلمانند اما همان‌ قدر، قلب‌ یک‌ مسیحی‌ را به‌ تپش‌ درمی‌ آورند که‌ دل‌ یک‌ برهمن‌ را و به‌ همین‌ جهت‌ به‌ تمام‌ بشریت‌ تعلق‌ دارند.»



مقبره حافظ در شیراز

یرژی بچکا، دانشمند اهل چکسلواکی معتقد است که: «ادبیات فارسی رتبه اول ادبیات عاشقانه جهانی را از آن خود کرده است و در تمام دوران هزار ساله شعر فارسی جای برجسته و مقام مقدم به حافظ داده می شود. حافظ مطلقاً بزرگترین شاعر در این زمینه در تمام ادبیات جهان و در تمام طول تاریخ است.»


گوته شاعر بزرگ آلمان که سخت فریفته و شیفته حافظ و اشعار او شده بود غرق در افکار و اندیشه های حافظ آرزوی برادری او را کرده و در اثر جاویدانش «دیوان شرقی» می گوید: « ای حافظ، سخن تو همچون ابدیت بزرگ است، زیرا آن را آغاز و انجامی نیست. کلام تو چون گنبد آسمان تنها به خود وابسته است و میان نیمه غزل با مطلع و مقطعش فرقی نمی توان گذاشت، چه همه آن در حد جمال و کمال است.


تو آن سرچشمه فیاض شعر و نشاطی که از آن هر لحظه موجی از پس موج دیگر بیرون می‌تراود. دهان تو همواره برای بوسه زدن و طبعت برای نغمه سرودن و دلت برای مهر ورزیدن آماده است.


اگر هم دنیا به سر آید، آرزو دارم که تنها، ای حافظ آسمانی، با تو و در کنار تو باشم و چون برادری توأم، در شادی و غمت شرکت کنم. و چون تو عشق ورزم، زیرا این افتخار زندگی من و مایه حیات من است.


حافظا دلم می خواهد از شیوه غزلسرایی تو تقلید کنم. چون تو قافیه پردازم و غزل خویش را به ریزه کاری های گفته تو بیارایم. نخست به معنی اندیشم و آن گاه بدان لباس الفاظ پوشم. هیچ کلامی را دو بار در قافیه نیاورم مگر اینکه با ظاهری یکسان معنایی جدا داشته باشد. دلم می خواهد همه این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو، ای شاعر شاعران جهان سروده باشم.»



گوته- مقبره حافظ

ترجمه های اشعار حافظ به آلمانی اندیشمندان بسیاری را شیفته و مبهوت این اعجوبه شرق کرده است. نیچه اشعار حافظ را عمارتی پرشکوه می داند. شعر حافظ آنچنان او را مسحور خود کرده که از آن به عنوان یک پدیده خارق العاده نام می برد، پدیده ای که خلق آن ناممکن به نظر می رسد. آنقدر ناممکن که بگویی موشی کوه زاییده است. افکار بلند حافظ اعجاب او را برانگیخته است تا آنجا که می گوید:


پرشکوه تر از هر عمارتی است


میکده ای که تو ساخته ای برای خویش


فزون تر از عطش همه جهان است


شراب خمره‌های میکده ات


پرنده ای که ققنوس نام داشت


مهمان منزل تو بوده است


موشی که کوه زایید


تو، خود، بوده ای.


تو، همه و هیچ کس


باده و میکده‌ای


ققنوس، موش و کوهی.


جاودان در خود فرو می شوی


و جاودانه از خود به فراز بال می گشایی


تو اوج فرورفتگی


و ژرفای عروجی


مست مستان مستی ای


دیگر برای چه


برای چه شراب می خواهی. (نیچه)


اندیشمند فرانسوی «فوشه دو کور» گویی که با شعر حافظ زندگی کرده که معتقد است: "شعر حافظ برای تمامی لحظه های زندگی است. بیان عاشقانه حافظ در چارچوب اسلامی شکل گرفته، چارچوبی که در آن، مضمون توحید بسیار قوی است. مخاطب عشق، تنها یک موجود واحد است و عشق، عشقی است کامل، یگانه، حسادت آمیز و بیگانه با غیر. مضمون عشق حافظ از محیطی عارفانه برگرفته شده است.»


آنچه موجب شیفتگی اندیشمندان بزرگ جهانی از شرق تا غرب شده است، اندیشه ها و افکار متعالی منتشر در شعر بزرگان ادب فارسی است. پرسشهای فلسفی خیام، عشق عارفانه مولوی، خردگرایی فردوسی و حکمت سعدی شیفتگان بسیاری در سراسر جهان دارد. در روزگاری ترجمه منظوم رباعیات خیام توسط فیتز جرالد انگلیسی پس از کتاب مقدس و نمایشنامه های شکسپیر، پر فروش‎ترین کتاب جهان شد. از حد یک شعر گذشت، یک شعار شد، نماد و نشانه یک خیزش گردید و در خلال قرن بیستم خانه ای در انگلستان و امریکا و قفسه دانشجویی در این دو کشور نبود که نسخه‎ای از رباعیات خیام در آن نباشد. خیام به خانه های اروپاییان رفته و کتاب بالینی آنان شده بود تا آنجا که سربازان انگلیسی در دو جنگ جهانی این کتاب را همراه خود می‎برده‎اند.



مقبره خیام در نیشابور

ریچارد لوگا لیپین شاعرانگلیسی با مطالعه ترجمه رباعیات خیام گفته است:« شاید بتوان گفت که رباعیات در اصل خود یک گل نیست بلکه برگهای گل سرخ است که از مجموع آنها گلی به وجود می آید ونیز شاید که ترجمة فیتز جرالد به منزلة شکفتگی این گل باشد. گلبرگها از ایران آمدند لیکن جادوگری انگلیسی به افسون خویش از آنها گل سرخ روح‎پروری ساخت. گل سرخی مرکب از صد و یک گلبرگ ، که از جهت زیبایی و خوشبویی هیچ گلی به پای آن نمی‎رسد.»


ترجمه اشعار مولوی نیز در حکم انقلابی در ادبیات جهان به شمار می رود. ترجمه دیوان شمس بالاترین تیراژ را در مدتهای مدید به خود اختصاص داده است. جهان پیام مولوی را شنیده و مست زمزمه های عاشقانه او شده است. به باور هرمان اته :" سماع رمزی است از حرکات دوری افلاک و از روانی که مست عشق الهی است. مولانا چون از حرکات موزون این رقص جمعی مشتعل می شد و از شوق راه بردن به اسرار وحدت الهی سرشار می گشت، آن شکوفه های بی شمار غزلیات مفید عرفانی را می ساخت که دیوان بزرگ او را تشکیل می دهد. دیوانی که اشعار آن از لحاظ معنی و زیبایی زبان و موزونیت ابیات، جواهر گرانبهای ادبیات جهان محسوب می شود.»


شاهنامه بی گمان یکی از شکوهمند ترین یادگارهای نبوغ بشری است و با حماسه های جهانی هومر و دانته برابری می کند و در قدرت، ظرافت، پاکی، روشنی، لطافت، سبک و زبان با برجسته ترین نمونه های یونانی همسنگ است. شرقشناسان به ویژه شرقشناسان روسی شاهنامه فردوسی را دُرّ نایاب گنجینه ادبیات جهانی می دانند . برتلس ایرانشناس و مصحح روسی شاهنامه بر این باور است که : "مادام که در جهان مفهوم ایرانی وجود خواهد داشت، نام پر افتخار شاعر بزرگ فردوسی هم که تمام عشق سوزان قلب خود را به وطن خویش وقف کرده بود، جاوید خواهد بود. فردوسی شاهنامه را با خون دل نوشت و به این قیمت خریدار محبت و احترام ملت ایران نسبت به خود گردید و یکی از بهترین دُرر نایاب را به گنجینه ادبیات جهانی افزود."


یان ریپکا اندیشمند و شرقشناس اهل چکسلواکی، فردوسی را رستم ادبیات فارسی دانسته، رستمی که برای ادبیات فارسی تلاش بسیار کرده است. به نظر وی: «فردوسی در سراسر ادبیات فارسی چون تهمتن قد برافراشته است. نامش به وسیله تألیفات بی شمار خاورشناسان و ترجمه هایی که از اثر وی به عمل آمده، مدتهاست که در اروپا و به طور کلی در سرزمینهای وسیعی در آن سوی مرزهای فرهنگی ایران مشهور است. داستان شاهنامه ناظر بر یک حماسه نوع بشر و جلوه گاه آن یعنی تاریخ ایران است.


شاهنامه سند تاریخی باارزشی است که سنتهای گذشته را با نهایت امانت حفظ کرده، با وجود همه خیال پردازیها و مجازهایی که در آن به کار رفته است، از حقایقی پرده بر می دارد که نه تنها برای تاریخ بلکه همچنین برای سرآغاز تاریخ و بررسی جوامع ابتدایی بشری حائز اهمیت است، و اوضاع اجتماعی و طرز زندگی در روزگار ساسانیان و پاره‌ای از نکات تاریخی را بهتر از همه منابع عربی و غیر آن روشن می سازد.»



تمثال و آرامگاه فردوسی در توس

پرفسور هانری ماسه شرقشناس فرانسوی نیز معتقد است که: « بین تمام حماسه های ایرانی کتاب شاهنامه مزیت خاص دارد. زیرا سخن از کشمکشهای دیرین ملتی است که از ملیت و استقلال خود دفاع می کند. شاهنامه شعر افتخارات و رنجهای یک ملت است، و همین بس که بتوان آن را در ردیف عالی ترین آثار ادبی جای داد. اما شاهنامه ارزش دیگری نیز دارد . آن اینکه دو دوران بسیار متفاوت را به هم پیوند می دهد: از یک سو ایران کهن که در آن یکی از معروف ترین مذاهب دنیا پدید آمد و از دیگر سو ایران قرن یازدهم (میلادی) که سپیده و طلیعه ایران نو به شمار می آید. این حماسه ملی ، که دو دنیای زردشت و اسلام را دربر می گیرد، یکی از مؤثرترین جنبه های تحول آسیایی را مجسم ساخته است."


گلستان و بوستان سعدی جهانی را شیفته خود کرده است. سعدی آموزگار حکمت بلند پایه و ارزنده ای است که اصولاً بر مبنای نوع دوستی بنیان یافته است . در واقع آنچه بیش از همه از غربیان دل برده و آنان را مجذوب ساخته تعالیم اخلاقی سعدی است که انگیزه ای جز بشر دوستی و بزرگداشت آدمیّت و شرف انسانی ندارد. به باور امرسون نویسنده ومتفکر آمریکایی قرن نوزدهم: سعدی به زبان همة ملل واقوام عالم سخن می گوید وگفته های او همانند هومو و شکسپیر و سروانت و مونتینی همیشه تازگی دارد . امرسون کتاب گلستان را یکی از اناجیل وکتاب مقدسه دیانتی جهان می داند ومعتقد است که دستور های اخلاقی آن قوانین عمومی وبین المللی است.

منبع:http://parstoday.com

12345
6